اربعین
دیشب اولین باری بود که علی کوچولو توی مراسم عزاداری بود و بیدار بود !... کلی سوال براش پیش اومد که بلندبلند ازم می پرسید:
این آقا چی می خونه.. چرا داره گریه می کنه؟ این خانمه چی کار میکنه؟ (یه خانم مسنی کنارمون با صلوات شمارش مشغول فرستادن صلوات بود.) خانوما چرا گریه می کنن؟
هر ٥ دقیقه یک بار هم که می گفت: حوصله ام سر رفت بریم خونه...
وقتی سوار ماشین شدیم که برگردیم یاد خونه عمو بزرگ افتاد. مـــان لی لی حالا چجوری بریم خونه عمولاوید؟ آخه خونه عمو همون نزدیکی بود و خیابون براش آشنا بود .
وقتی برگشتیم خونه علی همراه تلویزیون صلوات می فرستاد و محمد آخرش و واضح و بلند تکرار می کرد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی